تئوری های اقتصادی دارای شجره نامه ای برجسته و قدیمی در رابطه با مطالعه کارآفرینی هستند. علاوه بر این، کارآفرینی را می توان به طور کلی به عنوان توانایی و آمادگی برای توسعه، سازماندهی و اداره یک کسب و کار همراه با مدیریت عدم قطعیت ها به منظور کسب سود تعریف کرد. در اقتصاد، کارآفرینی ارتباط نزدیکی با زمین، نیروی کار، منابع طبیعی و سرمایه دارد که می تواند به تولید سود کمک کند.

یک دیدگاه کارآفرینانه شامل کشف و قبول ریسک است که برای کشورها برای پیروزی در بازار جهانی رقابتی و پویایی بسیار حائز اهمیت است (مک‌فارلین، 2016). مدارس مختلف فکری درباره نظریه‌های کارآفرینی از دیدگاه های روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و فرهنگی تاسیس شده اند.

نظریه‌های اقتصادی در بررسی و کشف عوامل اقتصادی که بر رفتار کارآفرینی تأثیر می‌گذارند یا آن را ممکن می‌سازند، کمک می‌کنند. نظریه‌های اقتصادی کارآفرینی می‌توانند به سه دوره زمانی مختلف تقسیم شوند:

  1. کلاسیکی
  2. نئوکلاسیکی 
  3. فرآیند بازار اتریشی

در نظریه‌های کلاسیکی، نئوکلاسیکی و فرآیند بازار اتریشی، رویکردهای مختلفی در توضیح کارآفرینی وجود دارند. نظریه کلاسیکی نقش کارآفرین را به تولیدکنندگان و توزیع‌کنندگان کالاها در بازار محدود می‌کند. از طرف دیگر، نظریه نئوکلاسیکی کارآفرین را به عنوان فردی توصیف می‌کند که به همراه تولید و توزیع کالا، ریسک کسب‌وکار را به دوش می‌کشاند، فرصت‌های جدید را شناسایی می‌کند و به طور همزمان هزینه‌های کسب‌وکار را کاهش می‌دهد.

در نهایت، نظریه‌پردازان فرآیند بازار اتریشی بر روی اقدامات انسانی بر اساس دانش آن‌ها درباره اقتصاد تمرکز داشتند. این نظریه‌پردازان کارآفرین را به عنوان فردی تعریف کردند که در کار خود خلاق و خلاقانه است و فردی که فرصتی سودآور را می‌بیند.

نظریه های کلاسیک اقتصادی کارآفرینی

تئوری های کلاسیک کارآفرینی عمدتاً بر فضایل تجارت آزاد، رقابت و تخصص تمرکز داشتند. این نظریه ها نقش کارآفرین را از نظر تولید و توزیع کالا در بازار رقابتی تعریف می کنند (تیریاکی، 2013). برخی از نظریه های کلاسیک قابل توجه کارآفرینی به شرح زیر است.

نظریه ریچارد کانتیلون (1755)

ریچارد کانتیلون یکی از اولین افرادی بود که درباره جنبه اقتصادی تفکر کارآفرینی مطالبی ارائه داد. ریچارد کارآفرین را به عنوان یک شخص مشخص کرد که به عنوان یک مشاوره همه معاملات را انجام می‌دهد و به دلیل خرید کالاها با قیمتی مشخص و فروش آن‌ها با قیمتی نامشخص، ریسک خواهد کشید. کانتیلون این را به عنوان تئوری ریسک سود نامید که در آن هر کسی که درآمدی نامشخص دریافت می‌کند، می‌تواند به عنوان یک کارآفرین در نظر گرفته شود.

علاوه بر این، تئوری بیان می‌کند که کارآفرینان به عنوان افرادی که با کاهش ناتوانی ناشی از عدم قطعیت، نقش کلیدی در اقتصاد ایفا می‌کنند و با این کار، تبادل و تولید کالاها و خدمات را ممکن می‌سازند تا تعادل بازار برقرار شود. کانتیلون همچنین بیان کرد که یک کارآفرین نوآور نیست و نمی‌تواند روند تقاضا و عرضه را تغییر دهد. به جای آن، آن‌ها بصیرت، هوشمندی و تمایل به پذیرش ریسک دارند. نقش اصلی آن‌ها در فرآیند، ایجاد ارتباط بین دو طرف بازار است تا بازار به تعادل برسد (پارکر، 2018).

نظریه نوآوری توسط شومپیتر

نظریه نوآوری به عنوان یکی از مهم‌ترین نظریه‌های اقتصادی کارآفرینی محسوب می‌شود و توسط شومپتر به آن پیشرفت داده شده است. محور اصلی این نظریه این است که کارآفرینان با فناوری‌های سنتی کار نمی‌کنند و به ایجاد تغییرات کوچک در روش تولید موجود اعتقاد ندارند. بلکه هدف اصلی آن‌ها ایجاد فناوری‌ها و محصولات جدید است که تغییرات گسترده‌ای را به همراه دارند و می‌تواند به آن‌ها در تغییر پارادایم کمک کند.

بنابراین، دیدگاه شومپتر کاملا متفاوت با دیدگاه ریچارد بود. شومپتر ادعا کرد که یک کارآفرین یک نوآور است که مسئولیت انجام کارهای جدید یا کارهایی که قبلا به یک روش جدید انجام شده‌اند را دارد (Śledzik، 2013). این می‌تواند به پنج روش مختلف انجام شود که در زیر ذکر شده است:

شومپتر عملکرد کارآفرینی را به عنوان یکی از عوامل اصلی ایجاد دوره‌های رونق و رکود در اقتصاد می‌دانست. براساس دیدگاه نابینایی خلاق، زمانی که یک نوآوری کارآفرینی در اقتصاد ظاهر می‌شود، منجر به جایگزینی محصولات و فرآیندهای قدیمی می‌شود و در نهایت به سرعت توسط رقبا تقلید می‌شود (Braguinsky، Klepper و Ohyama، 2011).

تئوری‌های اقتصادی نئوکلاسیک درباره کارآفرینی

درست است که تئوری‌های نئوکلاسیک در پاسخ به انتقاداتی که به تئوری‌های کلاسیک مطرح شده بودند، شکل گرفتند. این تئوری‌ها متمرکز بر تأثیرات کاهش بهره‌وری حاصل از بهره‌وری حاصله کم شونده بودند و سعی داشتند روش‌های بهبود بهره‌وری و استفاده بهینه از منابع را پیشنهاد دهند.

به علاوه، تئوری نئوکلاسیک به عنوان یکی دیگر از جنبه‌های مهمی که در تئوری‌های کلاسیک وجود نداشت، به پاسخ کارآفرینانه به چالش‌ها و مشکلات مطرح شده توجه می‌کند. در واقع، این تئوری به کارآفرینی به عنوان یک فرایند کلیدی در توسعه اقتصادی و رشد اقتصادی توجه دارد و به شناسایی فرصت‌های بازار و بهره‌برداری از آنها تأکید می‌کند. در نتیجه، تئوری نئوکلاسیک به عنوان یک تئوری کارآفرینانه محسوب می‌شود که به مطالعه و تحلیل نقش کارآفرینان در توسعه اقتصادی می‌پردازد.

نظریه مارشالی

مطالعه کارآفرینان از دوران قدیمی تاکنون ادامه داشته است. در سال 1755، کنتیون کارآفرینان را به عنوان عاملانی توصیف کرد که خطرات را برای کسب سود به عهده می‌گیرند. نظریه‌پردازان اوایل مانند آدام اسمیت، مفهوم کارآفرینی را مطرح کردند که با مفهوم صاحب شرکت تفاوتی نداشت.

آلفرد مارشال در کار خود، هر دو مفهوم را ترکیب کرد و کارآفرین را به عنوان فردی تعریف کرد که هم خطرپذیر است و هم مدیر. او کارآفرینانی را شناسایی کرد که مسئول اطمینان از عملکرد تولیدی در یک شرکت هستند، فرصت‌ها را شناسایی می‌کنند، هزینه‌ها را کاهش می‌دهند و سود را افزایش می‌دهند. مارشال در تئوری خود، کارآفرینان را به شرح زیر دسته‌بندی کرد:

  • کارآفرینان فعال (کسانی که راه های جدیدی پیدا می کنند 
  • کارآفرینان منفعل (کسانی که تمایل دارند مسیر موجود را دنبال کنند) (فرناندز، 2009).

علاوه بر این، مفهوم اقتصادات تجمعی مارشال نیز معمولاً بر فعالیت‌های کارآفرینی تأثیر قابل ملاحظه‌ای دارد. در اینجا، "تجمع" به تمایل بهارش بازدهی افزایشی به دلیل تجمع منابع در یک مکان جغرافیایی اشاره دارد. مارشال به ذکر این نکته پرداخت که دو شکل اصلی تجمع عبارتند از:

  • تجمع صنعتی: وقتی که شرکت‌های مشابه در یک منطقه جغرافیایی تجمع کنند، امکان به اشتراک گذاشتن منابع (مانند زیرساخت‌ها، نیروی کار و تکنولوژی) و ایجاد اشتغال و رشد اقتصادی بیشتر فراهم می‌شود.
  • تجمع شهری: وقتی که مردم به عنوان افرادی که در یک شهر زندگی می‌کنند، تجمع کنند، این باعث افزایش احتمال ایجاد روابط تجاری و ارتباطات اجتماعی بین افراد می‌شود که به نوبه خود فرصت‌های جدیدی ایجاد می‌کند.

نظریه منگر

درست است که توسعه تحلیل نئوکلاسیک با کارهای کارآفرینی آغاز شد و فعالیت کارآفرینی به عنوان یک نوع خدمات کاری مورد توجه قرار گرفت. این مفهوم توسط ویلیام استنلی جِونز ویکرز-مینگر در دهه 1870 مطرح شد که در کتاب خود "پیشرفت و فقر"، فعالیت کارآفرینی را به عنوان یک عامل اصلی در توسعه اقتصادی شناخت. او تأکید کرد که فعالیت کارآفرینی یک نوع خدمات کاری است که در حالی که به افزایش اقتصاد مردم کمک می‌کند، ارزشمند است. با این حال، این خدمات قابل خرید و فروش نیستند و هیچ قیمت بازاری ندارند.

مینگر همچنین به طور خاص وظایفی را که در فعالیت کارآفرینی دخیل هستند، بیان کرد. او تأکید کرد که کارآفرینان باید به دنبال شناسایی فرصت‌های بازار، جمع‌آوری منابع و مواد خام، تولید کالاها و خدمات، توزیع محصولات و خدمات، و مدیریت عملیات کسب‌وکار باشند. همچنین، او تأکید کرد که مالکیت سرمایه نیز یک شرط ضروری برای ارائه این خدمات کاری است. به عبارت دیگر، کارآفرینان باید دسترسی به منابع مالی داشته باشند تا بتوانند فعالیت‌های کارآفرینی خود را آغاز کنند و به اهداف خود برسند.

 به علاوه، مینگر به طور خاص وظایفی را که در فعالیت کارآفرینی دخیل هستند، بیان کرد:

  • جمع‌آوری اطلاعات درباره شرایط اقتصادی.
  • محاسبات اقتصادی به منظور بهبود فرآیند تولید.
  • تخصیص کالاها به یک فرایند تولید خاص.
  • نظارت بر اجرای برنامه تولید و اطمینان از اینکه به صورت اقتصادی انجام می‌شود.

بنابراین، مقایسه فعالیت‌های کارآفرینی مینگر با تئوری مارشال به نظر نمی‌رسد نابجا باشد.

تئوری‌های فرآیند بازار اتریشی درباره کارآفرینی

تئوری‌های فرآیند بازار اتریشی، به منظور پاسخ دادن به سوالاتی که در مکتب نئوکلاسیک درباره کارآفرینی پاسخ داده نشده بود، مطرح شدند. این تئوری‌ها به طور اصلی بر روی اقدامات انسانی بر اساس دانش آنها درباره اقتصاد تمرکز دارند.

نظریه فرآیند بازار اتریشی، به عنوان یکی از نظریه‌های کارآفرینی، بر اهمیت عدم قطعیت و نقش کارآفرینان در کشف و بهره‌برداری از فرصت‌های بازار تأکید دارد. براساس این نظریه، بازار به عنوان یک فرآیند پویا و پیچیده شناخته می‌شود که در آن عوامل اقتصادی، از جمله کارآفرینان، برای کشف فرصت‌های بازار به رقابت می‌پردازند.

در این نظریه، کارآفرینان به عنوان فردی شناخته می‌شوند که در جستجوی فرصت‌های بازار هستند و آماده‌اند برای بهره‌برداری از آنها ریسک بپذیرند. برخلاف نظریه‌های دیگر که کارآفرین را به عنوان یک فردی با دانش، تجربه و منابع کافی معرفی می‌کنند، نظریه فرآیند بازار اتریشی بر این اصل تأکید دارد که کارآفرینان تعدادی از عوامل اقتصادی هستند که در فرایند کشف و بهره‌برداری از فرصت‌های بازار شرکت می‌کنند.

در این نظریه، کارآفرینان به عنوان فردی با نوآوری و خلاقیت بالا شناخته می‌شوند که توانایی شناسایی فرصت‌های بازار و بهره‌برداری از آنها را دارند. آنها همچنین توانایی تصمیم‌گیری در شرایط عدم قطعیت و مدیریت ریسک را دارند و به دنبال بهبود فرایندهای تولیدی و بهبود کیفیت کالاها و خدمات هستند. در نتیجه، کارآفرینان در این نظریه به عنوان موتور اصلی رشد اقتصادی شناخته می‌شوند که با کشف و بهره‌برداری از فرصت‌های بازار، نوآوری و رقابت را ترویج می‌دهند و به رشد و توسعه اقتصادی کشورها کمک می‌کنند.

تئوری‌ هوشیاری کارآفرینانه کرزنر

کارآفرینی هوشیار، یک مفهوم معرفی شده توسط اقتصاددان اتریشی اسرائیل کیرزنر است. بر اساس کیرزنر، کارآفرینانی که توانایی ویژه‌ای در تشخیص ناکارآمدی‌های بازار داشته و با معرفی محصولات، خدمات یا فرآیندهای جدید به آنها پاسخ می‌دهند، به عنوان کارآفرینان هوشیار شناخته می‌شوند. این کارآفرینان به دلیل توانایی شناسایی فرصت‌هایی که دیگران ممکن است آنها را نادیده بگیرند یا به آنها ارزش کافی ندهند، مشخص می‌شوند.

کیرزنر معتقد است که بازار همواره در وضعیت عدم تعادل است و با نواقص و ناکارآمدی‌های مختلف، فرصت‌هایی برای کارآفرینان هوشیار برای کسب سود ایجاد می‌کند. در نظر او، کارآفرینان هوشیار با کشف و بهره‌برداری از این فرصت‌ها برای ایجاد ارزش و پیشرفت اقتصادی، نقش بحرانی در اقتصاد بازار بازی می‌کنند.

تئوری کیرزنر درباره کارآفرینی هوشیار، بر اهمیت دیدگاه فردی و ذهنیت در فرایند کارآفرینی تأکید می‌کند. برخلاف سایر تئوری‌هایی که کارآفرینی را به عنوان یک عملکرد از عوامل خارجی مانند سرمایه یا تکنولوژی در نظر می‌گیرند، تئوری کیرزنر بر توانایی کارآفرینان فردی برای شناسایی و عمل به فرصت‌هایی که دیگران ممکن است آنها را از دست بدهند، تمرکز دارد.

کیرزنر در کار خود به رویکرد اتریشی درباره مفهوم کارآفرینی پرداخت. تمرکز اصلی کیرزنر برای پاسخ به این سوال بود که آیا اقتصاد بازار کار می‌کند؟ و اگر کار می‌کند، آنگاه چه چیزی موجب وضعیت تعادل می‌شود. کیرزنر به علاوه پذیرفت که بازار همیشه کاملاً شفاف نیست و نمایندگان کاملاً مطلع وجود ندارند. برای کارآفرینان برای بهبود وضعیت، آن‌ها به انگیزه‌هایی نیاز دارند که به صورت دانش و اطلاعات در اختیارشان قرار گیرد (Tiryaki, 2013).

علاوه بر این، وی بیان کرد که کارآفرین یک شخص است که فرصت سودآوری را می‌بیند. برای آن‌ها، بیشتر فرصت‌های سودآور باعث تحریک کارآفرینی می‌شود. با این حال، این دیدگاه با تئوری شومپتر متفاوت است زیرا مفهوم آن این است که سود به دلیل بازاریابی و نه نوآوری به وجود می‌آید. عملکرد کارآفرینی خالص شامل خرید محصولات با قیمت پایین و فروش آنها با قیمت بالا است. به عبارت ساده، این به معنی کشف واقعیت است که بازار چیزی را به ناچیزی ارزیابی کرده است و حالا باید ارزش واقعی آن شناسایی شود(Langlois, 2002).

Shackle’s theory

بر اساس نظریه شکل، کارآفرینان در کار خود خلاق و پردرآمد هستند. این نظریه بیان می کند که کارآفرینان فرصت ها را تصور می کنند و توانایی خلاقیت در انتخاب های خود دارند. علاوه بر این، بر اساس این نظریه، عدم قطعیت و اطلاعات ناقص نقش مهمی ایفا می کنند زیرا حضور هر دو این جنبه ها باعث بوجود آمدن فرصت هایی برای افراد می شود. این عمل تخیلی، کارآفرینان را در شناسایی فرصت های بازاریابی پتانسیل کمک می کند. این، در مقایسه با منابع موجود، می تواند منجر به تصمیم گیری موثر شود.

شکل، سطح آموزشی، پس زمینه شخصی، تجربیات و نگرش های شخصی کارآفرینان را به عنوان عوامل اصلیی برای تأثیر بر تخیل و خلاقیت آنها بیان کرده است (اسمیت و چیموچکا، 2014).

کارآفرینان به اقتصاد ارزش افزوده می دهند.

نظریه‌های کلاسیک و نئوکلاسیک کارآفرینی بر نقش کارآفرینان در تخصیص منابع و تولید کالاها و خدمات تاکید دارند. براساس این نظریه‌ها، کارآفرینان فرصت‌های بازاریابی را شناسایی می‌کنند و منابع مورد نیاز برای تولید کالاها و خدماتی که تقاضای مصرف‌کنندگان را برطرف می‌کنند، را با یکدیگر ترکیب می‌کنند. این فرایند به رشد و توسعه اقتصادی منجر می‌شود.

از سوی دیگر، نظریه فرآیند بازار اتریشی بر اهمیت عدم قطعیت و نقش کارآفرینان در کشف و بهره‌برداری از فرصت‌های بازار تأکید بیشتری دارد. براساس این نظریه، کارآفرینان به دنبال فرصت‌های جدید هستند و آماده‌اند برای بهره‌برداری از آنها ریسک بپذیرند. با انجام این کار، آنها نوآوری و رقابت را ترویج می‌دهند که در نهایت به مصرف‌کنندگان سود می‌رساند و به رشد اقتصادی منجر می‌شود.

در کل، نظریه‌های مختلف کارآفرینی نقش مهمی که کارآفرینان در رشد و توسعه اقتصادی ایفا می‌کنند را برجسته می‌کنند. با شناسایی فرصت‌های بازار، معرفی نوآوری و پذیرش ریسک، کارآفرینان کالاها و خدمات جدیدی را ایجاد می‌کنند و رقابت را ترویج می‌دهند که در نتیجه به رفاه افراد و کشورها منجر می‌شود.