دانستن مکاتب اقتصادی جهان نقش مهمی در درک و تحلیل پدیده‌های اقتصادی دارد. در زمینه اقتصاد، مکاتب مختلف نگرش‌ها، تئوری‌ها و رویکردهای متفاوتی را دربارهٔ علم اقتصاد ارائه می‌دهند. برخورداری از دانش دربارهٔ مکاتب اقتصادی به شما امکان می‌دهد:

  1. درک دقیق‌تر از تفاوت‌ها: مکاتب اقتصادی مختلف دیدگاه‌ها و تمرکزهای متفاوتی دارند. با دانستن مکاتب، می‌توانید تفاوت‌ها را درک کنید و در تحلیل پدیده‌های اقتصادی به نقاط قوت و ضعف هر مکتب توجه کنید.
  2. انتخاب رویکرد مناسب: با آشنایی با مکاتب مختلف، می‌توانید رویکرد مناسبی را در تحلیل مسائل اقتصادی انتخاب کنید. هر مکتب دیدگاه‌ها و روش‌های خاص خود را دارد و با توجه به زمینه و مسئله مورد نظر، می‌توانید از مکتب مناسب استفاده کنید.
  3. تحلیل عمیق‌تر: با داشتن دانش دربارهٔ مکاتب اقتصادی، می‌توانید به تحلیل عمیق‌تری از مسائل اقتصادی بپردازید. آشنایی با تئوری‌ها و مفاهیم مختلف به شما امکان می‌دهد تا به صورت جامع‌تر و دقیق‌تری به مسائل نگاه کنید و عوامل مختلف را در نظر بگیرید.
  4. ارزیابی نتایج: دانستن مکاتب اقتصادی به شما امکان می‌دهد تا نتایج و پیامدهای مختلف رویکردها را ارزیابی کنید. با مقایسهٔ نتایج حاصل از مکاتب مختلف، می‌توانید به نتیجه‌گیری دقیق‌تری برسید و انتخاب‌های مناسب‌تری را در اقتصاد و سیاست‌های مرتبط انجام دهید.
  5. درک تاریخچهٔ اقتصاد: مکاتب اقتصادی مختلف نشات و تکامل خود را در طول تاریخ داشته‌اند. با آشنایی با مکاتب مختلف، می‌توانید درک بهتری از تاریخچهٔ اقتصاد و تأثیر ایدئولوژی‌ها و نظریه‌ها در تحولات اقتصادی داشته باشید.

به طور کلی، دانستن مکاتب اقتصادی به شما ابزارها و دانش انعطاف‌پذیری مفاهیمی را می‌دهد تا بهترین رویکرد و تحلیل در مورد مسائل اقتصادی را انتخاب کنید. آشنایی با مکاتب مختلف اقتصادی جهان به شما امکان می‌دهد تا به صورت گسترده‌تری به مسائل اقتصادی نگاه کنید و به عنوان یک تصمیم‌گیر واقعیت‌های گوناگون را در نظر بگیرید.

معرفی مهم‌ترین مکاتب اقتصادی جهان

مکتب کلاسیک (Classical economics)

دست نامرئی اقتصاد که از آستین آدام اسمیت بیرون آمد

مکتب کلاسیک، یکی از اصلی‌ترین مکاتب اقتصادی است که توسط اقتصاددانانی همچون آدام اسمیت، جان ستوارت میل و دیوید ریکاردو در قرن هجدهم توسعه یافت. آستین آدام اسمیت، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نمایندگان این مکتب، نظریات و اصول مبنایی را برای اقتصاد سنتی و نظام اقتصادی کلاسیک ارائه کرد.

مکتب کلاسیک تأکید زیادی بر فعالیت‌های بازار و تأثیر قوانین عرضه و تقاضا دارد. بر اساس دیدگاه کلاسیک، بازارها به طور طبیعی به تعادل می‌رسند و به دلیل وجود قوانین عرضه و تقاضا، تعیین قیمت به‌طور خودکار اتفاق می‌افتد. آدام اسمیت به وجود "دست نامرئی" اشاره کرد که به معنای عملکرد خودکار بازار و تعادل در تولید و توزیع منابع است.

ایده‌های کلاسیک دربارهٔ تولید و توزیع ثروت نیز مهم است. آدام اسمیت بر این باور بود که تقسیم کار و تخصص، تولید ثروت را افزایش می‌دهد. او معتقد بود که هر فرد باید در زمینهٔ تخصصی خود بهترین عملکرد را انجام دهد تا به بهبود کلی اقتصاد کمک کند. ایدهٔ "دست نامرئی" همچنین به این معنا است که بازارها و فعالیت‌های اقتصادی بدون نیاز به نظارت مستقیم دولت و تدخل دولتی می‌توانند به بهترین نتایج برسند.

مکتب کلاسیک تأثیر قابل توجهی بر توسعهٔ اقتصادی و سیاست‌های عمومی داشته است. ایده‌های کلاسیک همچنین به عنوان پایه‌ای برای تئوری‌ها و مدل‌های بسیاری از مکاتب اقتصادی بعدی، از جمله مکتب نئوکلاسیک و مکتب نئوکلاسیک سنتی (نئوکلاسیکیسم) عمل کرده است.

مکتب کلاسیک جدید (New classical macroeconomics)

وقتی اقتصاد کینزی پاسخی برای رکود ندارد

مکتب کلاسیک جدید یا اقتصاد کلاسیک جدید (New classical macroeconomics) یک جریان نظری در اقتصاد است که در دهه ۱۹۷۰ میلادی شکل گرفت. این مکتب برخلاف مکتب کلاسیک سنتی، به تئوری و سیاست‌های اقتصادی کینزی برای مدیریت رکود و بحران اقتصادی معترض بود. اعضای این مکتب، از جمله رابرت لوکاس، توماس سارجنت و نیل والراس، بر این باور بودند که تئوری کینزی در مورد تأثیر سیاست‌های دولتی بر رکود، اشتباه است و نمی‌تواند راهکار مناسبی برای مدیریت اقتصاد باشد.
مکتب کلاسیک جدید بر اساس فرضیاتی مبتنی بر رفتار عامل‌ها و تعادل عرضه و تقاضا تأکید دارد. آنها فرض می‌کنند که عامل‌های اقتصادی، به ویژه مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان، رفتاری را انتخاب می‌کنند که به حداکثر سود و رضایت خود منجر شود. همچنین، این مکتب بر این باور استوار است که بازارها به سرعت به تعادل می‌رسند و هرگونه تدخل دولتی در فرایند بازار باعث از بین رفتن تعادل و کاهش کارایی اقتصادی می‌شود.
معتقدان به مکتب کلاسیک جدید معتقدند که سیاست‌های مالی و پولی از جانب دولت در تلاش برای تنظیم اقتصاد در واقع بی‌نتیجه است و تأثیر قابل‌توجهی در تغییرات اقتصادی ندارد. آنها بر این باورند که عامل‌های اقتصادی با توجه به انتظارات و اطلاعات موجود، به طور عادلانه عمل می‌کنند و نظام اقتصادی به خوبی تأمین می‌کند. بنابراین، مکتب کلاسیک جدید به تأکید بر اهمیت اثرات طولانی مدت تغییرات سیاستی و نقش تعادل عرضه و تقاضا در تعیین نتایج اقتصادی تأکید می‌کند.
مکتب کلاسیک جدید تأثیر قابل توجهی در تحلیل سیاست‌های مالی و پولی، تجارت بین‌المللی و سیاست‌های ماکرواقتصادی داشته است. ایده‌ها و مدل‌های این مکتب به عنوان یکی از مکانیسم‌های تحلیلی اصلی در اقتصاد سنتی و نئوکلاسیک به کار گرفته‌اند. همچنین، مکتب کلاسیک جدید تأثیر قابل توجهی بر رشد و توسعهٔ نظریهٔ اقتصاد رفتاری (behavioral economics) نیز داشته است.

مکتب نئوکلاسیک (Neoclassical economics)

عرضه و تقاضاست که تعیین‌کننده‌ی قیمت‌ها هستند

مکتب نئوکلاسیک (Neoclassical economics) یکی از جریان‌های مهم در علم اقتصاد است که در قرن بیستم شکل گرفت. این مکتب بر پایهٔ ترکیبی از ایده‌ها و تئوری‌های مکتب کلاسیک و افزایشی‌هایی بر آن بنا شده است. در مکتب نئوکلاسیک، تعادل عرضه و تقاضا به عنوان تعیین‌کننده‌ی قیمت‌ها و تخصیص منابع اقتصادی تأکید می‌شود.

مکتب نئوکلاسیک از مبانی مکتب کلاسیک، مانند تئوری انتخاب راش و تئوری تعادل عرضه و تقاضا، بهره می‌برد. بر اساس این مکتب، عرضه و تقاضا در بازارها تعیین‌کننده‌ی قیمت‌ها هستند. تقاضا نشان‌دهندهٔ استعداد خرید مشتریان برای یک کالا یا خدمت است و عرضه نشان‌دهندهٔ استعداد فروش فعلی یا آیندهٔ تولیدکنندگان است. با تعادل بین عرضه و تقاضا، قیمت برای کالاها و خدمات تعیین می‌شود.

مکتب نئوکلاسیک همچنین از اصول تئوری انتخاب راش استفاده می‌کند، که بر اساس آن، افراد به منظور حصول از سود حداکثری و رضایت شخصی، تصمیم‌های اقتصادی خود را می‌گیرند. این مکتب به فرضیهٔ رفتار اقتصادی مبتنی بر انتخاب عقلانی، اطلاعات کامل، و همچنین رفتارهای بهینه‌سازی افراد تأکید می‌کند.

مکتب نئوکلاسیک به عنوان یکی از مکاتب اقتصادی مهم، تأثیرات قابل توجهی در تحلیل اقتصادی، سیاست‌های عمومی، اقتصاد بین‌الملل و سایر حوزه‌های اقتصادی داشته است. مدل‌ها و تئوری‌های این مکتب به عنوان ابزارهای مهم در تحلیل رفتار و تفاوت‌های اقتصادی مورد استفاده قرار می‌گیرند و به عنوان یکی از مبانی اصلی اقتصاد سنتی و اقتصاد نئوکلاسیک عمل می‌کنند.

مکتب اتریش (Austrian School) 

رابطه‌ی میان تفکر افراد و ارزش‌مندی

مکتب اتریش (Austrian School) یک جریان نظری در علم اقتصاد است که در قرن نوزدهم در اتریش شکل گرفت و توسط اقتصاددانانی مانند کارل منگر، فردریش هایک، و لودویگ فون میزس راه‌اندازی شد. این مکتب بر اصولی از جمله تجربه شخصی، علوم طبیعی، و نظریهٔ فرایند بازار تأکید دارد و نظریه‌های آن بر اساس روش‌های جدیدی از مدلسازی اقتصادی و نظریهٔ اطلاعات مبتنی بر افراد ساخته شده است.
مکتب اتریش باور دارد که ارزش‌مندی و تفکر افراد در تعیین رفتار اقتصادی و تعاملات بازاری نقش مهمی دارند. این مکتب به فردگرایی و تأکید بر اهمیت عوامل فردی و انفرادی در اقتصاد توجه می‌کند. آنها معتقدند که تصمیم‌گیری‌ها و ارزش‌ها درونی و شخصی هر فرد نتیجه‌گیری از تجربه و دیدگاه فردی است و این تجربه‌ها و دیدگاه‌ها به شکل یکتا در هر فرد شکل می‌گیرند.

مکتب اتریش باور دارد که اطلاعات ناقص و پراکنده‌ای در بازارها وجود دارد. این اطلاعات شامل دانش فردی، تجربه، احساسات، و ارزش‌های شخصی است. آنها معتقدند که این اطلاعات توسط افراد در فرایند تصمیم‌گیری و تعامل بازار در نظر گرفته می‌شوند و این امر منجر به پیشرفت و تغییرات در بازار می‌شود.
مکتب اتریش همچنین به اهمیت نظام قانون و حقوق مالکیت در تعاملات اقتصادی تأکید می‌کند. آنها معتقدند که حقوق مالکیت و قوانین وضع شده توسط دولت باید محدود باشند و این امر به افراد امکان می‌دهد تا به طور آزادانه در فرایند بازار شرکت کنند و تعاملات اقتصادی خود را انجام دهند.

مکتب اتریش به عنوان یکی از جریان‌های نظریهٔ اقتصادی مهم شناخته شده است و تأثیرات قابل توجهی در تحلیل اقتصادی و سیاست‌های عمومی داشته است. ایده‌ها و تئوری‌های این مکتب به عنوان یکی از مکانیسم‌تأکید بر ارزش‌ها و تفکر افراد در تعاملات اقتصادی، اطلاعات پراکنده و ناقص در بازار، و اهمیت نظام حقوقی و قانونی در تنظیم تعاملات اقتصادی، می‌تواند به عنوان ویژگی‌های برجستهٔ مکتب اتریش دربارهٔ رابطهٔ میان تفکر افراد و ارزش‌مندی دیده شود. این مکتب به عنوان یکی از مکانیسم‌های مهم در تحلیل رفتار اقتصادی و نظریهٔ اقتصاد مورد استفاده قرار می‌گیرد.

مکتب نهادگرای قدیم (Institutional economics)

تمرکز بر نهادها و موسسات در اقتصاد

مکتب نهادگرای قدیم (Institutional economics) یکی از جریان‌های نظری در علم اقتصاد است که بر تأثیر نهادها و موسسات در توسعه و عملکرد اقتصادی تأکید دارد. این مکتب در قرن بیستم شکل گرفت و توسط اقتصاددانانی مانند تورستین وبل و جان رالز توسعه یافت. مکتب نهادگرای قدیم معتقد است که نهادها و موسسات، شامل قوانین، قوانین مالکیت، قوانین عقود، سازمان‌ها و فرهنگ، نقش بسیار مهمی در تعیین ساختار و عملکرد اقتصادی دارند. این مکتب بر این اصل تأکید دارد که عوامل نهادی، به عنوان قوانین و قواعدی که تعاملات اقتصادی را تنظیم می‌کنند، تأثیر قابل توجهی در تصمیم‌گیری‌ها، رفتارها و عملکرد اقتصادی دارند.

مکتب نهادگرای قدیم به بررسی ساختارهای نهادی، نقش نهادها در ایجاد انگیزه‌ها و تحفظ حقوق مالکیت، تأثیر اجتماعی و فرهنگی بر تعاملات اقتصادی و نیز تأثیر تغییرات نهادی در توسعه اقتصادی می‌پردازد. این مکتب به بررسی موضوعاتی مانند سیاست‌های عمومی، نظام‌های حقوقی، نهادهای اجتماعی، و قوانین بازار توجه می‌کند و تأثیر آنها در تعاملات اقتصادی را بررسی می‌کند.

مکتب نهادگرای قدیم معتقد است که تغییرات نهادی می‌تواند تأثیر قابل توجهی در توسعه اقتصادی داشته باشد. این تغییرات ممکن است شامل تغییرات در سیاست‌های عمومی، اصلاحات قانونی، تغییرات فرهنگی و اجتماعی، و شکل‌گیری نهادهای جدید باشد. مکتب نهادگرای قدیم به بررسی نحوهٔ تأثیر تغییرات نهادی در توسعه اقتصادی و کاهش بی‌عدالتی‌های اجتماعی می‌پردازد.

مکتب نهادگرای قدیم به عنوان یکی از جریان‌های مهم در علم اقتصاد، تأثیرات قابل توجهی در تحلیل اقتصادی و سیاست‌های عمومی داشته است. ایده‌ها و تئوری‌های این مکتب به عنوان یکی از مبانی اصلی تحلیلاقتصادی نهادگرا در مورد تمرکز بر نهادها و موسسات در اقتصاد، رابطه نهادها و موسسات با رفتار و عملکرد اقتصادی، و تأثیر تغییرات نهادی بر توسعه اقتصادی صحبت می‌کند.

مکتب نهادگرای جدید (New institutional economics): 

گسترش اقتصاد نهادگرا با دیدگاهی وسیع‌تر

مکتب نهادگرای جدید (New Institutional Economics) نیز همچون مکتب نهادگرای قدیم، به بررسی تأثیر نهادها و موسسات در عملکرد اقتصادی می‌پردازد، اما با دیدگاهی وسیع‌تر و بهبود یافته. این مکتب نهادگرایی در دهه 1970 شکل گرفت و توسط اقتصاددانانی مانند داگلاس نورث و أوليفر وليامسون توسعه یافت. مکتب نهادگرای جدید به بررسی نهادها و موسسات اقتصادی و غیراقتصادی می‌پردازد که تأثیر قابل توجهی بر تصمیم‌گیری‌ها و رفتارهای اقتصادی دارند. این مکتب توجه خاصی به نظم‌ها، قواعد، قراردادها، سازمان‌ها، فرهنگ و عادت‌ها دارد که در تعاملات اقتصادی نقش مهمی ایفا می‌کنند.
مکتب نهادگرای جدید تأکید دارد که نهادها و موسسات، به عنوان سیستم‌های تنظیم کننده تعاملات اقتصادی، تأثیر چندگانه‌ای دارند. این مکتب به مطالعه ساختار نهادی، طرح‌های قراردادی، ساختار مالکیت، نظام‌های حقوقی، قوانین بازار، مکانیسم‌های تحریک انگیزه، و عوامل دیگری که به تعیین رفتارها و عملکردها در اقتصاد می‌پردازند، می‌پردازد. مکتب نهادگرای جدید به بررسی نهادهای سازمانی و پیچیدگی‌های حاکم بر تعاملات اقتصادی می‌پردازد. این مکتب معتقد است که توجه به نهادهای سازمانی، ساختارهای سیاسی، قوانین بازار، تعاملات قراردادی و نهادهای اجتماعی، می‌تواند بهبود رفتارها و عملکردهای اقتصادی را به همراه داشته باشد.با توجه به دیدگاه وسیع‌تر مکتب نهادگرای جدید، این مکتب به بررسی تأثیرات نهادها و موسسات در اقتصاد نه تنها در سطح میکرو (مثل رفتار افراد و شرکت‌ها)، بلکه در سطح ماکرو (مثل توسعه اقتصادی و نظام اقتصادی) نیز تمرکز دارد. از این رو، مکتب نهادگرای جدید در تحلیل‌های اقتصادی و سیاست‌های عمومی اهمیت ویژه‌ای دارد ومبانی نظری مکتب نهادگرای جدید بر اساس تئوری‌های اطلاعاتی و تحلیل‌های تکمیلی استوار است. این مکتب به بررسی نقش تأمین اطلاعات، تحمل هزینه‌های نقص اطلاعات، حل تعارضات منافع، و ایجاد قراردادهای کارآمد در تعاملات اقتصادی می‌پردازد.
علاوه بر این، مکتب نهادگرای جدید به بررسی نوع و ساختار تعاملات اقتصادی و تأثیر آن بر تخصیص منابع، نوآوری، توسعه اقتصادی، و پایداری تمرکز دارد. این مکتب نیز به بررسی نقش نهادهای سیاسی، نهادهای اجتماعی، و مکانیسم‌های تحریک انگیزه در تعاملات اقتصادی می‌پردازد.
با وجود تمرکز بر نهادها و موسسات، مکتب نهادگرای جدید نیز به فاکتورهای دیگری مانند زمینه‌های فرهنگی، تاریخی، سیاسی، و اجتماعی توجه می‌کند که نقش مهمی در تعاملات اقتصادی دارند. این مکتب به شناخت و تحلیل این فاکتورها و نحوه تأثیر آنها بر نهادها و موسسات، و در نتیجه بر رفتارها و عملکردهای اقتصادی، می‌پردازد.

به طور کلی، مکتب نهادگرای جدید بهبود و گسترش مفاهیم و تجزیه و تحلیل‌های مکتب نهادگرای قدیم را در بر می‌گیرد و با توجه به دیدگاه وسیع‌تر و به روزتر خود، تحلیل‌های پیشرفته‌تری در زمینه نهادها و موسسات ارائه می‌دهد.

مکتب کینزی (Keynesian economics)

راه برای دولت و بانک مرکزی باز است

مکتب کینزی یا اقتصاد کینزی (Keynesian economics) نظریه‌ای درباره عملکرد اقتصاد است که توسط جان میانارد کینز در دهه 1930 مطرح شد. این نظریه بر اساس ایده‌های کینز در کتاب "تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول" تأسیس شده است. یکی از ویژگی‌های اصلی مکتب کینزی، تأکید بر نقش دولت و بانک مرکزی در تنظیم اقتصاد است. بر اساس این نظریه، در شرایط بحران اقتصادی و رکود، بازارها به طور خودکار به تعادل برنمی‌گردند و اقتصاد نمی‌تواند به طور کامل خودتنظیم شود. در این شرایط، دولت و بانک مرکزی می‌توانند از سیاست‌های مالی و پولی برای تحریک اقتصاد و کاهش تأثیرات منفی رکود استفاده کنند.

در این راستا، بر اساس مکتب کینزی، دولت می‌تواند در زمان‌های رکود اقتصادی، اقدام به افزایش هزینه‌ها و سرمایه‌گذاری در پروژه‌های عمومی نماید تا درآمد و اشتغال را افزایش دهد. این اقدامات می‌توانند تقاضا را افزایش داده و بازارهای کالا و خدمات را به رونق برسانند. علاوه بر آن، بانک مرکزی نیز می‌تواند با کاهش نرخ بهره و افزایش پایداری مالی، استثمارات را تحریک و اقتصاد را پشتیبانی کند.
در مکتب کینزی، تأکید بر تقاضا و مصرف اقتصادی قرار دارد. به عبارت دیگر، این نظریه معتقد است که تقاضا بر اشتغال و رشد اقتصادی تأثیر بیشتری دارد تا عرضه. در نتیجه، تنظیمات دولت و بانک مرکزی باید برای تحریک تقاضا و ایجاد تعادل در اقتصاد اقدام کنند. با این حال، در عمل، استفاده از روش‌های کینزی برای تنظیم اقتصاد با توجه به متغیرهای مختلفی نظیر سیاست‌های دولتی، سیاست‌های پولی، و شرایط اقتصادی، بسیار پیچیده است. همچنین، این نظریه همچنان موضوع بحث بین اقتصاددانان است و در برخی موارد، رویکردهای دیگری نظیر اقتصاد نئوکلاسیک با آن متضاد عمل می‌کنند.

بنابراین، اگرچه مکتب کینزی تأکید بر نقش دولت و بانک مرکزی در تنظیم اقتصاد دارد، اما استفاده از روش‌های کینزی در عمل وابسته به شرایط خاص هر کشور و تشخیص اقتصاددانان است. برای استفاده موثر از سیاست‌های کینزی، نیاز به تحلیل دقیق اقتصادی و ارزیابی تأثیرات مختلف سیاست‌ها در جامعه وجود دارد.

مکتب کینزی جدید (New Keynesian economics)

شکست بازار در رسیدن به اشتغال کامل در کنار انتظارات عقلانی

مکتب کینزی جدید یا اقتصاد کینزی جدید (New Keynesian economics) یک توسعه از مکتب کینزی است که در دهه 1980 شکل گرفت. این مکتب تلاش می‌کند تا نظریه کلاسیک کینزی را با نظریه های جدید میکرواقتصادی، به خصوص نظریه اطلاعات ناقص، ترکیب کند. مکتب کینزی جدید همچنان تأکید بر نقش دولت در تنظیم اقتصاد دارد، اما با توجه به ایده‌های نظریه اطلاعات ناقص و انتظارات عقلانی، به توضیح بهتر رفتار بازارها و نوسانات اقتصادی می‌پردازد.
یکی از مفاهیم اساسی مکتب کینزی جدید، مفهوم "شکست بازار" (market failure) است. این مفهوم بیانگر وجود عدم کاملیت و نقص در عملکرد بازارها است. به عبارت دیگر، بازارها نمی‌توانند به طور کامل بهبود و تنظیم شوند و ممکن است به تعادل اشتغال کامل نرسند. در نتیجه، دولت و بانک مرکزی باید از سیاست‌های مالی و پولی برای بهبود استفاده کنند. همچنین، مکتب کینزی جدید به انتظارات عقلانی (rational expectations) توجه می‌کند. بر اساس این نظریه، عامل‌های اقتصادی، از جمله تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان، انتظارات خود را بر اساس اطلاعات موجود و تحلیل‌های عقلانی تشکیل می‌دهند. بنابراین، سیاست‌های دولت و بانک مرکزی باید به طور موثری طراحی شوند تا بازارها را تحت تأثیر قرار دهند و انتظارات عقلانی را تغییر دهند.
در مکتب کینزی جدید، تأکید بر تعادل بین تقاضا و عرضه در اقتصاد است. این مکتب معتقد است که تعادل بین تقاضا و عرضه می‌تواند به اشتغال کامل و رشد پایدار اقتصادی منجر شود. بنابراین، سیاست‌های مالی و پولی باید بر اساس این هدف تعیین شوند. مکتب کینزی جدید همچنین به بررسی سیاست‌های میان‌مدت و بلندمدت می‌پردازد. برخلاف مکتب کینزی اصلی که بر تداخلات کوتاه مدت تمرکز داشت، مکتب کینزی جدید معتقد است که برنامه‌ریزی و سیاست‌های متنیم‌مدت و بلندمدت نیز برای دستیابی به اهداف اقتصادی ضروری هستند.
در کل، مکتب کینزی جدید سعی می‌کند تا ایده‌های کینزی را با تحولات جدید در اقتصاد و نظریه‌های میکرواقتصادی ترکیب کند. با تأکید بر شکست بازار و انتظارات عقلانی، این مکتب به توجیه و استفاده از سیاست‌های دولت و بانک مرکزی در تنظیم اقتصاد می‌پردازد.

مکتب اقتصادی شیکاگو (Chicago school)

مقابله با کینزی‌گرایی

مکتب اقتصادی شیکاگو (Chicago school) یک جریان اقتصادی است که در دانشگاه شیکاگو در دهه 1950 شکل گرفت. این مکتب بر اساس نظریه‌های اقتصادی کلاسیک تأکید دارد و به عنوان مقابله با نظریه کینزی‌گرایی (Keynesian economics) برجستگی یافت.
مکتب شیکاگو معتقد است که نقش دولت در اقتصاد باید محدود و محدود باشد. بر اساس دیدگاه این مکتب، بازارها توانایی تنظیم خود را دارند و در نتیجه دولت باید دخالت کمتری در اقتصاد داشته باشد. این مکتب از سیاست‌های مالیاتی و گذراندن قوانین کمتر حمایت می‌کند و باور دارد که بازارها با آزادی عمل بهبود خواهند یافت و به تعادل خواهند رسید. مکتب شیکاگو همچنین به مفهوم "اقتصادیات عرضه‌گرا" (supply-side economics) تأکید می‌کند. بر اساس این نظریه، تمرکز بر افزایش عرضه کالاها و خدمات اقتصادی، ایجاد انگیزه برای سرمایه‌گذاری و کارآفرینی است. این مکتب معتقد است که افزایش تولید و کاهش محدودیت‌ها برای تجارت و سرمایه‌گذاری، بهبود شرایط اقتصادی را برای افراد ایجاد می‌کند.

در مقابله با کینزی‌گرایی، مکتب شیکاگو بر اهمیت سیاست‌های پولی تأکید دارد. این مکتب معتقد است که سیاست‌های پولی با تنظیم نرخ بهره و کنترل فراخوانی پول، می‌توانند تورم را کنترل کرده و اقتصاد را تحرک دهند. از این منظر، مکتب شیکاگو به تأکید بر سیاست پولی تندرست و مستقل از دولت، دست می‌زند.
در کل، مکتب اقتصادی شیکاگو بر تأکید بر آزادی اقتصادی، بازارهای آزاد و تنظیم کمتر دولت تأکید دارد. این مکتب به تعادل خودبخودی بازارها، اهمیت سیاست‌های پولی و تحرک اقتصادی توسط بخش خصوصی اعتقاد دارد و در مقابل نقش فعال دولت و تداخلات بیشتر آن در اقتصاد می‌ایستد.

اقتصاد اسلامی (Islamic economics)

کاهش فاصله‌ی فقیر و غنی بر مبنای شریعت اسلام

اقتصاد اسلامی یک رویکرد به اقتصاد است که بر اساس مبانی و اصول شریعت اسلامی تأسیس شده است. اصول اقتصاد اسلامی بر اساس قوانین و احکام دینی اسلام، به ویژه قوانین مربوط به مالکیت، تجارت، سود و توزیع منابع تمرکز دارد. یکی از هدف‌های اساسی اقتصاد اسلامی، کاهش فاصله بین فقیر و غنی و ارتقای عدالت اجتماعی است. در اقتصاد اسلامی، مفهوم امانتداری و عدالت اجتماعی بسیار مهم است. این اقتصاد بر توزیع منابع به عدالت و عدم تبذل منابع تأکید دارد. به عنوان مثال، سیاست‌های مالی و مالیاتی در اقتصاد اسلامی باید به گونه‌ای طراحی شوند که فاصله بین طبقات اجتماعی کاهش یابد و توزیع عادلانه‌تری از ثروت صورت بگیرد. همچنین، اصولی مانند زکات و صدقات در اقتصاد اسلامی برای کمک به فقیران و محرومان تأکید دارند.
ضوابط شرعی مربوط به تجارت و سود نیز در اقتصاد اسلامی مهم هستند. به عنوان مثال، اقتصاد اسلامی به استفاده از قراردادها و تعاون در تجارت تشویق می‌کند، اما ممنوعیت از ربا و معاملات نامشروع را دارد. سود در اقتصاد اسلامی باید به عنوان پاداش منصفانه برای ریسک‌های اقتصادی در نظر گرفته شود، اما استغلال غیرعادلانه و بی‌اخلاقی به وسیله سود مورد نقد قرار می‌گیرد. علاوه بر این، اقتصاد اسلامی به تعادل بین تولید و مصرف تأکید دارد و تشجیع به توسعه اقتصادی و اشتغال در چارچوب اصول شریعتی را در نظر می‌گیرد. از این منظر، سیاست‌های اقتصادی در اقتصاد اسلامی باید به ایجاد فرصت‌های کاری، توسعه صنایع و تولید محصولات مورد نیاز جامعه تمرکز کنند.
به طور کلی، اقتصاد اسلامی با تأکید بر اصول شریعت اسلامی، به کاهش فاصله بین فقیر و غنی و ارتقای عدالت اجتماعی در جامعه می‌پردازد. این رویکرد اقتصادی تلاش می‌کند تا اصول اخلاقی و ارزشهای دینی را در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی به کار بگیرد و در نتیجه بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی را برای همه اعضای جامعه فراهم کند.

اقتصاد آنارشیستی (Anarchist economics)

تفکری ضدسرمایه و ضداستبدادی

اقتصاد آنارشیستی یک رویکرد اقتصادی است که بر اساس اصول ضدسرمایه‌داری و ضداستبدادی تأسیس شده است. این رویکرد اقتصادی به هدف حذف ساختارهای قدرتمند، سرمایه‌داری و دولتی، و ایجاد یک جامعه بدون سلطه و تبعیض اقتصادی می‌پردازد.
در اقتصاد آنارشیستی، مفهوم مالکیت خصوصی و سرمایه‌داری مورد انتقاد قرار می‌گیرد. طرفداران این رویکرد معتقدند که سیستم سرمایه‌داری موجب تمرکز قدرت و ثروت در دست کمی از افراد می‌شود و منجر به نابرابری اقتصادی و اجتماعی می‌گردد. در نتیجه، آنارشیست‌های اقتصادی به جای مالکیت خصوصی، تأکید بر مالکیت جمعی و تعاونی قرار می‌دهند که به اندازه‌ی ممکن به توزیع عادلانه منافع اقتصادی بین اعضای جامعه کمک می‌کند.
ضداستبدادی نیز اصل دیگری در اقتصاد آنارشیستی است. طرفداران این رویکرد معتقدند که ساختارهای قدرتمند و دولتی منجر به استبداد و ستم می‌شوند و به جای آنها، تمرکز بر خودتشکیل‌گرایی و تصمیم‌گیری‌های مشترک در سطح جامعه قرار می‌گیرد. آنارشیست‌های اقتصادی به عنوان جایگزین دولت، سازمان‌ها و هیئت‌های جمعی را تأکید می‌کنند که به صورت آزاد و دموکراتیک تصمیم‌گیری‌های مربوط به اقتصاد و توزیع منابع را بر عهده دارند.در اقتصاد آنارشیستی، تولید و توزیع منابع به صورت افزون بر نیازهای جامعه و بر اساس اصول عدالت اجتماعی است. سود و سودآوری برای طرفداران اقتصاد آنارشیستی مقدس نیست و به جای آن، تأکید بر تولید برنامه‌ریزی شده و تعاونی قرار می‌گیرد تا نیازهای جامعه تأمین شود.

به طور کلی، اقتصاد آنارشیستی به هدف ایجاد جامعه‌ای بدون سلطه و تبعیض اقتصادی در اساس خود متمرکز است. این رویکرد اقتصادی به توزیع عادلانه منابع، خودتشکیل‌گراییو تعاون، و حذف ساختارهای سرمایه‌داری و دولتی توجه می‌کند. اقتصاد آنارشیستی به دنبال ایجاد یک جامعه بر پایه تعادل اجتماعی و عدالت اقتصادی است که همه اعضای آن برابر و بدون تبعیض در بهره‌برداری از منابع و فرصت‌ها باشند. این رویکرد اقتصادی در طرح‌ها و نظریات مختلفی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و می‌تواند به عنوان یک الگوی اقتصادی برای جوامع مختلف مطرح شود.

اقتصاد مارکسی (Marxian economics)

مخالفت با جامعه‌ی سرمایه‌داری و استثمار نیروی کار

اقتصاد مارکسی یک نظریه اقتصادی است که توسط کارل مارکس و فریدریش انگلز در قرن نوزدهم توسعه یافت. این نظریه بر اساس تحلیل طبقاتی اجتماعی و نقد سیستم سرمایه‌داری تأسیس شده است. مارکسیسم به جامعه‌ی سرمایه‌داری و استثمار نیروی کار مخالفت می‌کند. بر اساس دیدگاه مارکسیستی، سرمایه‌داری سیستمی است که در آن مالکیت و سرمایه توسط یک طبقه اقتصادی از جامعه (صاحبان سرمایه) تملک می‌شود، در حالی که طبقه کارگر، که نیروی کار را ارائه می‌دهد، مجبور به فروش قدرت کاری خود به صاحبان سرمایه است. مارکسیسم اعتقاد دارد که این نسبت طبقاتی منجر به نابرابری اقتصادی و اجتماعی، استثمار نیروی کار و استغلال طبقه کارگر توسط طبقه سرمایه‌دار می‌شود.
یکی از مفاهیم کلیدی در اقتصاد مارکسی، مفهوم "اکتشاف" است. مارکس بر این باور بود که سرمایه‌داران از طریق بهره‌برداری از نیروی کار، ارزش افزوده را از طبقه کارگر استخراج می‌کنند و تفاوت بین ارزش تولید شده توسط کارگران و حقوقی که آنها دریافت می‌کنند، را به عنوان سود خود به دست می‌آورند. بنابراین، مارکسیسم به دنبال نابودی ساختارهای طبقاتی و سرمایه‌داری است و بر ایده‌آل ایجاد جامعه‌ای مشترک و بدون طبقات تأکید دارد. به عبارت دیگر، هدف اصلی اقتصاد مارکسی، خلق یک جامعه‌ای است که تمامی اعضای آن برابر و بدون تبعیض اقتصادی باشند و تمامی منابع و فرصت‌های اقتصادی به طور عادلانه توزیع شوند.
اقتصاد مارکسی شامل مفاهیم و نظریه‌های پیچیده‌تری است که در ارتباط با تحلیل ارزش، تئوری بهره‌برداری، نقد سرمایه‌داری و سیاست‌های اقتصادی دولت‌ها قرار دارد. این نظریه از زمان ارائه اولیه خود توسط مارکس و انگلز، توسط نظریه‌پردازان و روش‌شناسان دیگری گستاما اگر سوال خاصی در مورد اقتصاد مارکسی دارید، لطفاً آن را مطرح کنید تا بتوانم به طور دقیق‌تر به آن پاسخ دهم.

نئومارکسیسم (Neo-Marxian economics)

تلاش برای رفع کاستی‌ها و نواقص مارکسیست

نئومارکسیسم یا اقتصاد نئومارکسیستی به عنوان یک جریان فکری درون مارکسیسم به وجود آمده است که سعی در رفع کاستی‌ها و نواقص مارکسیسم اصلی دارد. این جریان نظری با تجدید نظر در برخی از جنبه‌های نظریه مارکسیستی و بهره‌گیری از دیدگاه‌ها و مفاهیم جدید، سعی در توسعه و بهبود نظریه مارکسیستی می‌کند.
مارکسیسم به طور کلی یک نظریه اجتماعی و اقتصادی است که توسط کارل مارکس و فریدریش انگلز در قرن نوزدهم ارائه شد. این نظریه به تحلیل روابط طبقاتی، نابرابری اجتماعی و نظام سرمایه‌داری متمرکز است. با این حال، مارکسیسم نیز در برخی جنبه‌ها و نقاط ضعف قابل انتقاد است. نئومارکسیسم با توجه به تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پس از دوره مارکس، سعی در بهبود و توسعه نظریه می‌کند. این جریان نظری نقد و انتقادهایی را به مارکسیسم اصلی مطرح می‌کند و تلاش می‌کند تا مفاهیم، روش‌ها و ابزارهای جدید را به مارکسیسم اضافه کند.

به عنوان مثال، نئومارکسیست‌ها بر تأکید بر نقش نهادها و ساختارهای اجتماعی در تعیین رفتار و نتایج اقتصادی تأکید می‌کنند. آنها همچنین به تأکید بر عناصری مانند نیروی کار، تکنولوژی، اقتصاد سیاسی و نقش بین‌المللی توجه می‌کنند. این رویکرد بر مفهوم نظام سرمایه‌داری و نقش آن در ایجاد نابرابری اجتماعی تمرکز می‌کند و سعی در ارائه راهکارهایی برای کاهش نابرابری و بهبود شرایط کارگران دارد.

به طور خلاصه، نئومارکسیسم به عنوان یک جریان داخلی در مارکسیسم، تلاش می‌کند تا با رفع کاستی‌ها و نواقص مارکسیسم، نظریه‌ای بهبود یافته و بهتر برای تحلیل روابط اقتصادی و اجتماعی ارائه دهد.